ثمیناثمینا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

بهار زندگی

دومین تولد یکسالگی

دومین تولد خونه مادر جون و پدر جون برگزار شد که اون هم یک جشن خودمونی بود برای خاله های من(مامان). از اونجایی که ثمینا جون خاله نداره و خاله های من هم خیلی خیلی دوسش دارن مادر جون یک جشن کوچولو براشون گرفت. البته چون خیلی با عجله شد نتونستیم تزیینات کامل داشته باشیم.             ...
21 دی 1390

عکس ها

البته به خاطر اینکه فایل عکس ها رو نداشتم کیفیتشون خیلی خوب نیست...               ...
18 دی 1390

تولد یکسالگی

ثمینای من یک ساله شد... پنجشنبه 15 دی ماه دخترم یک سالش رو تموم کرد. ما هم جمعه شب رو براش یه جشن خونوادگی گرفتیم که مهمونامون مان و بابای من (مادر جون و پدر جون) دایی جون و زندایی جون...مامان بابایی(مامان عزیز) و عمه جون و دختر عمه بودن. متاسفانه...متاسفانه یادمون رفت که عکس بندازیم و فقط دایی جون زحمت کشید و از شبمون فیلم گرفت. چند تا از عکس های آتلیه و قبل از جشنمون رو میزارم تا بعد از روی فیلم هم چند تا عکس بگیرم و بزارم...         ...
18 دی 1390

برای دخترم...

دخترم چقدر روز ها زود گذشت. یک سال پیش من در تدارک حضورت تو این دنیا بودم! و حالا در دارک اولین جشن حضورت! چقدر زود بزرگ شدی... و من سرمست از حضور تو... چه روزهایی گذش! من منتظر خندیدن تو    دندانک تو    ایستادن و قدم برداشتن تو... هنوز هم که مینویسم در باورم نیست که تو یک ساله شدی! دخترکم هر نگاهت  هر خنده ی مستانه ی و  هر دست نوازشگر تو  آتش عشق محبتت در دلم را شعله ور تر میکند. مهربانم چقدر بودنتبرایم لازم بود... چقدر آمدنت برایم معجزه کرد... و من چقدر با تو خوشم... تو ترانه ی لحظه های زندگیم شدی. آمدی و روح خسته و دل آزرده ی من با تو درمان شد. طبیب آسمانی ام برایم تا هستم ب...
13 دی 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار زندگی می باشد